دیروز ، پینوکیو آدم شد
و امروز
آدمها پینوکیـو
من از عاقبت مادربزرگ می ترسم
اگر، فردا..
شنل قرمزی گرگ شود ..
" روشنک "
میدونی
عشق بازی یعنی چی؟
یعنی وقتی که بارون میباره و با عشقت داری قدم میزنی
وقتی هوا برفیه و تو توی
آغــوش اونی
وقتی منـــــتظرش هستی و اون به تو اس ام اس میزنه
دلت براش
تنگ میشه و اون بهت زنگ میزنه
وقتی...
هوای اون و کردی و قرار
نیست به این زودی ببینیش
و اون بهت میگه....
فردا میام ببینمت...
دلم برایت تنگ شده است...
چه از طول ، چه از عرض و چه حتی از ارتفاع
می دانم تقصیر تو نیست...
قطعا تقصیر اشکال هندسیست...
آدم باید یه »تو» داشته باشه...
که هر وقت از همه چی خسته و نا امید بود
بهش بگه:
مهم اینه که تو هستی ، بیخیال ِ دنیا...
میدانی عزیزکم!!!!
رعد و برق دیشب بهانه ای بیش نبود!
دلم امنیت آغوشت را میخواست...
ﻃـــﻌﻢ
ﺍﻭﻟﻴــﻦ ﻫﻢ ﺁﻏــﻮﺷــﻲ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺣﺘـــﻲ
ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺘــﻮﺍﻧﻢ ﺗﺠﺮﺑــﻪ کنم...
ﺯﻣﻴــﻦ
ﺑﻪ کنــار...
تنهـــایـــی همیـــــن
اســــت
تکــــرار نا منظــــم من بــــی تـــو…
بــی آنـــکه بــدانـی برای تو نفـــس میکشـــــم…
بکارت که از بین رفت...
یا خانم ِ خانه ای میشوی یا فاحشه...!
پس بدان با چه کس همبستر میشوی..!
چون اینجا روشنفکری که بکارت برایش مهم نباشد نایاب است نایاب
بساط
کرده ام تمام نداشته هایم را به حراج گذاشته ام...
بی
انصاف چانه نزن حسرت هایم...
به
قیمت عمرم تمام شده!!
نه به دیروزهایى فکر میکنم که بودى
و نه به فرداهایى که شاید بیایی...
میخواهم
امروز را زندگى کنم ،خواستی باش...
نخواستى
نباش...
کاش ما آدما هم مثل گربهها...
با چند لحظه بو کشیدن !!!
میفهمیدیم که هر آشغالی ارزش وقت گذاشتن نداره...
یه
رابطه هایی مثل ریگ کفش می مونه…
اولش سعی میکنی قِلش بدی ته کفشت
و باهاش کنار بیای ...
ولی آخرش مجبوری بندازیش بیرون!!!
اینقدر
که برای “خر” کردن من سعی کردی
برای
خودت وقت میذاشتی حتمـا “آدم” میشدی...
چشمانم
را می بندم...
نقابت
را بردار...
بگذار
صورتت هوایی بخورد...!
نـه...!
الان نـه...!
فعلا دورتــــ شلوغه...
تنـهــاتـــ که گذاشتن ، یاد من می اٌفتـی...
اونوقتـــ دیگـه شرمنــدمــ...
چون احتمــالاً من تنهــا نیستمـــ...
عزیزِ دلم
یادت باشه
به همون راحتی که بِهت بال و پر دادم
به همون راحتی هم میتونم پَر و بالت رو بچینم...
رفتنت...
نبودنت...
نامردیت...
هیچکدوم نه اذیتم کرد
نه واسم سوال شد...
فقط یه بغض داره خفم میکنه...
چه جوری نگات کرد
که منو
تنها گذاشتی؟
روزهای تعطیل سخت تر میگذرد
زیرا که میدانم...
وقت داری به من بیاندیشی!!!
ولی نمی اندیشی...
وقتی به پیامک های گوشیم نگاه میکنم...
گریم میگیره!!!
دلم میگیره اون حرف های که بهم گفتی
اون دوست دارم ها!!!
به خاطر تو اومدن هات...
اون دردت بجونم ها...
اون همه گفتن کاش کنارم بودی
گریم میگیره بخدا !!!
از دل نوشتــه هایــم ساده نَــگذر ،
بــه یــاد داشتــه بــاش
،
ایـن « دل نوشتــه » هــا
را ،
یــک « دل » نوشتــه...
چـِه پُر جُـرأت و مَغـرور می شَـوَد
در
بَـرابَـرِت کَـسـی که می فـَـهمـَد...
از تــَهِ دِل دُوسـتــَش داری...
تـو بـا دلتنگیای من تو با این جـاده همدسـتی
تظاهـر کن ازم دوری
تظاهـر میکنم هستی...
میدانی عزیزکم!!!
رعد و برق دیشب بهانه ای
بیش نبود!
دلم امنیت آغوشت را میخواست...
اگر توانستی بدون این که کسی را لمس کنی
عاشقش شوی ،
من یکبارم لمست نکردم انقدر از جدایی نگو...