خط خطی های دله من تمومی نداره

انگشتم را نخ بسته ام تا به یاد آورم فراموشت کرده ام!

خط خطی های دله من تمومی نداره

انگشتم را نخ بسته ام تا به یاد آورم فراموشت کرده ام!

هرکه با احساس باشد عاقبت خواهد شکست،این جواب سادگیست


این روزها بُرد با کسی ست که بی رحم باشد


از دلت که مایه بگذاری


ســوخـــــته ای

 

 

 

در دسترس بودنت دیگر برایم ارزش ندارد

اکنون نه مشترک هستی ؛

نه مورد نظر...!

 

 

 

 

منو نمیخواست
بتی که از من ساخته بود رو میخواست
واسه همین هر وقت خودم بودم دعوا داشتیم

 

 

 

 

درد دارد...
وقتی همه چیز را می دانی...
و فکر می کنند نمی دانی...
و غصه می خوری که می دانی...
و می خندند که نمی دانی

 

 

 

 

 

مثل این صدا خفه کن ها میمونه
که میذارن سر هفت تیـر!!
خیانت رو میگم ...
بی صدا می کشتت .....

 

 

 

 

 

این روزها جای خالی تـو را با عروسکی پر می کنم
همانند توست مرا دوست ندارد
احساس ندارد!
اما هر چه هست  خیانت کردن بلد نیست...!


 

همه نونِ قلبشون رو میخورن ما چوبش رو


امروز به این نتیجه رسیدم!

اونایی که پشت سرم چرت و پرت می گن 2 دسته می شن:
اونایی که آرزوشونه توی زندگیشون جای من باشن و نمی شه
اونایی که آرزوشونه با من باشن و بازم نمی شه





هیچ انتظاری از کسی ندارم!
و این نشان دهنده قدرت من نیست!
مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است...





دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم...
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم...
برای اینکه نگذارم آنها بیایند...





اﯾﻨﺠﺎ ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﺎشی...
ﻣﻬﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﺁﺏ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑاشد...
ﻗﺎﺿﯽ ﺟﯿﺮﻩ ﺑﻨﺪﯼ ﺍﺵ میکند!
آنچه نقد است فقط جان توست،ﮐﻪ ﻗﺴﻂ ﺑﻨﺪﯼ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ...




بفهم...
من،
محتـاج درک شدن نیستم...
فقط دردم می آیـد
خر فـرض شوم...





کوچ پرنده...
به من آموخت وقتی
هوای رابطه سرد است
باید رفت...!





اینکه نتونی ببوسیش یه درده اینکه یکی دیگه اونو ببوسه هزار درده


روزی میــرسَد

بـــی هیــــچ خَبـــَـــری

بــا کولـــــه بــــار تَنهـــاییـَم

در جـــاده هــاـی بـی انتهــــای ایـن دنیــاـی عَجیـــــب

راه خــــواهم افتـــــاد

مَـــن کـــه غَریبـــــم

چـــه فَــــرقی دارد کجـــــای ایـــن دنیــــــا بـاشــــم

همــه جــــای جهــــان تنهـــــایی بــــا مَـــن است...





دلـتنگی‌هایـم را زیـر دوش حمّــام می‌بَـرم،

بُـغـضـم را میـان شُـرشُـر آبِ داغ می‌تـرکـانـم،

تا همـه فـکـر کننـد قرمـزیِ چشمـانـم از دم کـردنِ حمّـام است...





این روز ها از کنار من که میگذری احتیاط کن
هزاران کارگر در من مشغول کارند
روحیه ام در دست تعویض است!...





مانند شیشه

شکستنم آسان بود...

ولی

دیگر به من دست نزن

این بار زخمی ات خواهم کرد...شک نکن!

این خرٍ درونمه که دوست داره ! وگرنه میدونی که خودم ازت متنفرم...


 

چـرا سـاکـت نـمـی شـوی؟
صـدای نـفـس هـایـت . . . در آغـوش ِ او
از ایـن راه ِ دور هـم آزارم مـی دهـد
لــعــنــتــی . . . آرامـتـر نـفـس نـفـس بـزن




 

 

میدانم ؛
دیگر برای من نیستی!
اما...
دلی که تنگ باشد این حرفها را نمیفهمد...





حرفی نیست...
فقط می نویسم
رفت...
حسی که تو را دوست داشت!





بعضی وقت ها چیزی مینویسی

فقط برای یک نفر

اما دلت میگیرد وقتی یادت می افتد

که هرکسی ممکن است آن را بخواند

جز آن یک نفر...






 

شبیه کسی شده ام که

پشت دود سیگارش با خود می گوید:

باید ترک کنم! سیگار را٬ خانه را ٬ زندگی را٬ و باز پکی دیگر...





ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد ؛
از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم
امـا .... حقیقـت این که...
از دست دادن ِ خــودمـون ،
و از یــاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم...
گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره...



 

تـَــرک بـَـرداشت دلـــ م ! انَقدر کــه تو سرد و گرمَش کَــردی



آه چقدر سخته کنار اومدن با سرنوشتی که ازش متنفری...

آه چقدر سخته خودتو عاشق کسی کنی که ازش متنفری...

آه  چقدر سخته نتونی از غمت بگی و واسه همیشه خفه شی...

آه آه آه

می دانــی ؟!

بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی ... خسته نمی شوی !

بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی ... عادت نمی شوند !

بعضـی ها هرچه تکرار شوند ... باز بکرند و دست نـخورده !

دیده ای ؟!

شنیده ای ؟!

بعضـــی ها بی نهایت اند !

 




سیگاری روشن میکنم

و به خاموش بودنم فکر میکنم

کام عمیق

همراه آهی کوتاه

بیرون میدهم دودش را

کمرنگ میشود مثل خودم

نفسم میگیرد

از زندگی اجبــــــــــــــــــــــاری...