خط خطی های دله من تمومی نداره

انگشتم را نخ بسته ام تا به یاد آورم فراموشت کرده ام!

خط خطی های دله من تمومی نداره

انگشتم را نخ بسته ام تا به یاد آورم فراموشت کرده ام!

عجب خیاط ماهریست دنیا،که دل هیچ کس را برای ما تنگ ندوخت



نه در آغوشت گرفته ام
نه لبانت را بوسیده ام
نه حتی موهایت را نوازش کرده ام
اما...ببـین چگونه
برایت عاشقـانه می نویسم....






 

 

یواشکیهایمان را 

خیلی دوست دارم
جایی که فقط
منم...تویی...
و خدایی که شاهد عشقمان است...!







 

تمام تنم بوی عطر تورا می دهد

می ترسم همه بفهمند

ساعت ها در آغوش تو مانده ام....









 

امروز دختری رادیدم که بوسه از لبـــش می چکید

شکر خدا رو...

پس هنوز مردی

هست که عاشقانه می بوسد...!









خیابان نیست که از هـمان جایی کـه آمدی بـروی!
بفهم این لامصـب
اسـمش احسـاس اسـت...









افسانه ها را رها کن...

دورى و دوستى کدام است؟!!

فاصله هایندکه دوست داشتن را میبلعند...

من اگرنباشم...!
دیگرى جایم راپر میکند...






ارزان تر از آنچه فکرش را بکنی بودی, اما برای من گران تمام شدی



دستگاه مشترک مورد نظر

از دست "دوستت دارم" های دروغ تو خاموش است

لطفا دیگر تنهایش بگذار...!








تو را ترک کرده ام !
خلاصه خیلی فرق کرده ام با روز آخرین دیدار !
دیگر حتی با احتیاط بیشتری دل می بندم !
اما الان حس خوبی دارم از نبودنت !
شبیه دست فروبردن در جیب گرم پالتوی پارسال

و پیدا کردن یک نخ سیگار...








من غرورم را به راحتی به دست نیاورده ام

که هر وقت دلت خواست خردش کنی...!

غرور من اگر بشکند...

با تیکه هایش شاهرگ زندگی تو را نیز خواهد زد...









 

 

نـــوشتـــه هـــآیمـــ را کـــِ میخـــوآنــی...

 

دلخــــوش نبـــآش از اینکـــ مخــآطبـــ تـــویی...

 

زیـــآد شـــدن نـــوشتـــه هـــآیِ من یعنی:

 

بــی حـــدی نـــآمـــردی هـــآیِ تــــو...!