نـه...!
الان نـه...!
فعلا دورتــــ شلوغه...
تنـهــاتـــ که گذاشتن ، یاد من می اٌفتـی...
اونوقتـــ دیگـه شرمنــدمــ...
چون احتمــالاً من تنهــا نیستمـــ...
عزیزِ دلم
یادت باشه
به همون راحتی که بِهت بال و پر دادم
به همون راحتی هم میتونم پَر و بالت رو بچینم...
رفتنت...
نبودنت...
نامردیت...
هیچکدوم نه اذیتم کرد
نه واسم سوال شد...
فقط یه بغض داره خفم میکنه...
چه جوری نگات کرد
که منو
تنها گذاشتی؟
روزهای تعطیل سخت تر میگذرد
زیرا که میدانم...
وقت داری به من بیاندیشی!!!
ولی نمی اندیشی...
وقتی به پیامک های گوشیم نگاه میکنم...
گریم میگیره!!!
دلم میگیره اون حرف های که بهم گفتی
اون دوست دارم ها!!!
به خاطر تو اومدن هات...
اون دردت بجونم ها...
اون همه گفتن کاش کنارم بودی
گریم میگیره بخدا !!!
از دل نوشتــه هایــم ساده نَــگذر ،
بــه یــاد داشتــه بــاش
،
ایـن « دل نوشتــه » هــا
را ،
یــک « دل » نوشتــه...
چـِه پُر جُـرأت و مَغـرور می شَـوَد
در
بَـرابَـرِت کَـسـی که می فـَـهمـَد...
از تــَهِ دِل دُوسـتــَش داری...
تـو بـا دلتنگیای من تو با این جـاده همدسـتی
تظاهـر کن ازم دوری
تظاهـر میکنم هستی...
میدانی عزیزکم!!!
رعد و برق دیشب بهانه ای
بیش نبود!
دلم امنیت آغوشت را میخواست...
اگر توانستی بدون این که کسی را لمس کنی
عاشقش شوی ،
من یکبارم لمست نکردم انقدر از جدایی نگو...